بیچاره فرمانده!
بیچاره سرباز!
بیچاره دشمن!
.
.
.
شب از نیمه گذشته و دشمن در سنگر خویش٬ دیده بان است تا دشمن او شبیخون نزند و در ضمن٬ خوابش هم می آید و اگر بخوابد یا دشمن او را می کشد یا به اتهام تعلل در خدمت٬ خودی ها تیربارانش می کنند!
.
.
.
آنسوی میدان٬ سرباز سلاح در دست موضع گرفته و آماده دستور تا بر صف دشمن یورش برد.مهیا برای نبردی سخت اما در دلش اندیشه ای بر جان خویش که اگر حمله کند سرب آتشین دشمن است و اگر بایستد اعدام نظامی است به جرم تمرد!
.
.
.
کمی آنسو تر فرمانده در سنگر خویش٬ جزئیات حمله را مرور می کند و گاه سر در گریبان می برد که اگر دستور حمله دهد٬ انبوهی از مردانش را به کام مرگ می فرستد و اگر نه٬ دادگاه نظامی است و بی تردید اعدام!
.
.
.
بیچاره فرمانده!
بیچاره سرباز!
بیچاره دشمن!
سلام عزیزم وبلاگ بسیار زیبایی داری . منم مجموعه های آموزشی خوبی تو سایتم دارم . خواستی یه سر بزن . راستی من هر روز بهت سر میزنم . موفق باشی
سلام
ممنون از اینکه هر روز سر می زنی.امیدوارم تعامل خوبی با هم داشته باشیم.
فرمانده کلی به فرمانده گور گفت :
( آیا باید به این جنگ احمقانه رو ادامه بدهیم ؟
آخه ، کشتن و مردن حال و روزی برای آدم باقی نمی ذاره .)
فرمانده گور گفت : ( حق با شماست .)
فرمانده گور به فرمانده کلی گفت :
( امروز می توانیم به کنار دریا بریم
و تو راه چند تا بستنی هم بخوریم .)
فرمانده کلی گفت : ( فکر خوبیه .)
فرمانده کلی به فرمانده گور گفت :
( تو ساحل یه قلعه شنی می سازیم .)
فرمانده گور گفت : ( آب بازی هم می کنیم .)
فرمانده کلی گفت : (پس آماده شو بریم .)
فرمانده گور به فرمانده کلی گفت :
( اگه دریا طوفانی باشه چی ؟
اگه باد شنها رو به هر طرف ببره ؟ )
فرمانده کلی گفت : ( چقدر وحشتناکه ! )
فرمانده گور به فرمانده کلی گفت :
(من همیشه از دریای طوفانی می ترسیدم .
ممکنه غرق بشیم .) فرمانده کلی گفت :
(آره شاید غرق بشیم . حتی فکرش هم ناراحتم می کنه .)
فرمانده کلی به فرمانده گور گفت :
( مایوی من پاره است .
بهتره بریم سر جنگ و جدال خودمون .)
فرمانده گور گفت : ( موافقم .)
بعد فرمانده کلی به فرمانده گور حمله کرد ،
گلوله ها به پرواز در آمد ، توپخانه ها به غرش .
و حالا متاسفانه ،
نه اثری از فرمانده کلی باقی مانده و نه از فرمانده گور .
احسان عزیز، شباهتهای زیادی بین تو و بامزی نمیبینم. راستی، عسل داری؟!
سلام اخوی
زندگی پره از این لحظات سخت و دشوار.
بعضی ها درست تصمیم میگیرن و رستگار میشن
بعضی ها هم برعکس تباه میشن.
این نظر منه!
باز هم بنویس.
.
.
.
من هستم!
سلامم علیکم جناب خزائی!..آله ریزه میباشیم ..
آمدیم عرض ادبی بنمائیم ...
چه کسی گفته اینجور قالبی برای شما بد است!خیلی هم خوب است ... قالب بامزه ای است!
خلاصه که عرض ادب مارا پذیرا باشید ...
شرمنده میخواستیم بنویسیم جناب خزاعی نوشتی خزائی!!
سلام .......... بسیار عالی
سلام
راز داستانی
اولین وب تخصصی شامل داستانهای حرفه ای و داستانهای کوتاه با بیش از 400 داستان از مطرح ترین نویسنده های جهان
حتما سر بزنید
دوستان عزیز شیرین ام
مدتی شد که تان نمی بینم
دیرگاهی شده ز ِ نِت دور ام
سرزدن نیست نیک میسور ام
سلام گرامی!
با سروده ای با عنوان: بی دهانی در دهان - داری
به روز ام
امیدوار به آمدن وبیان دیدگاه محترم تان می مانم.
پیروز بادی!
سلام عرض ادب
بدون فوت وقت میرم سر اصل من از طریق راهرو ومازیار اینجا هستم. حقیقتش برای مازیار مشکلی پیش اومده که بدجوری احوالشو به هم ریخته به من که چیزی نمیگه اگر شما لطف کنیدو یه سری بهش بزنید و ازش بپرسید قضیه گربه مردهه چیه شاید به شما بگه.اونوقت اگه لطف کنیدو به من خبر بدید ممنون میشم.
با تشکر پیمان از وبلاگ دنیا دیده2.