بیچاره فرمانده!
بیچاره سرباز!
بیچاره دشمن!
.
.
.
شب از نیمه گذشته و دشمن در سنگر خویش٬ دیده بان است تا دشمن او شبیخون نزند و در ضمن٬ خوابش هم می آید و اگر بخوابد یا دشمن او را می کشد یا به اتهام تعلل در خدمت٬ خودی ها تیربارانش می کنند!
.
.
.
آنسوی میدان٬ سرباز سلاح در دست موضع گرفته و آماده دستور تا بر صف دشمن یورش برد.مهیا برای نبردی سخت اما در دلش اندیشه ای بر جان خویش که اگر حمله کند سرب آتشین دشمن است و اگر بایستد اعدام نظامی است به جرم تمرد!
.
.
.
کمی آنسو تر فرمانده در سنگر خویش٬ جزئیات حمله را مرور می کند و گاه سر در گریبان می برد که اگر دستور حمله دهد٬ انبوهی از مردانش را به کام مرگ می فرستد و اگر نه٬ دادگاه نظامی است و بی تردید اعدام!
.
.
.
بیچاره فرمانده!
بیچاره سرباز!
بیچاره دشمن!